جدول جو
جدول جو

معنی دندان کردن - جستجوی لغت در جدول جو

دندان کردن
اعراض کردن، مضایقه نمودن
تصویری از دندان کردن
تصویر دندان کردن
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از دندان کندن
تصویر دندان کندن
کنایه از اعراض کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بنداز کردن
تصویر بنداز کردن
مباشرت کردن جماع کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بندار کردن
تصویر بندار کردن
مباشرت کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از درمان کردن
تصویر درمان کردن
مداوا کردن، معالجه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دیدار کردن
تصویر دیدار کردن
ملاقات کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پنهان کردن
تصویر پنهان کردن
اخفاء
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از دندان گردی
تصویر دندان گردی
عمل دندان گرد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دنبال کردن
تصویر دنبال کردن
تعقیب کردن، پی کردن، عقب آنرا گرفتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پنهان کردن
تصویر پنهان کردن
نهان کردن، مخفی داشتن، پوشیدن، نهفتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پندام کردن
تصویر پندام کردن
ایجاد ورم کردن آماس آوردن: (و آن آب که نه فاتر بود و نه سرد شکم پندام کند و معده راست گرداند) (الابنیه)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دیدار کردن
تصویر دیدار کردن
ملاقات کردن، یکدیگر را دیدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دنبال کردن
تصویر دنبال کردن
عقب کسی یا کاری رفتن، کاری را ادامه دادن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از قنداق کردن
تصویر قنداق کردن
بستن شیرخواره را در قنداق
فرهنگ لغت هوشیار
متحرک کردن براه انداختن، بدور در آوردن (جام ساغر و غیره) : ساقیا، پیش آر زود آن آب آتشفام را جام گردان کن ببرغمهای بی انجام را. (سوزنی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از داغان کردن
تصویر داغان کردن
((کَ دَ))
متفرق کردن، پریشان ساختن، خرد کردن، درب و، خرد و پریشان کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پنهان کردن
تصویر پنهان کردن
نهان کردن، نهفتن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از داغان کردن
تصویر داغان کردن
پراکنده ساختن چیزی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پنهان کردن
تصویر پنهان کردن
Disguise, Camouflage, Conceal, Hide, Stash
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از درمان کردن
تصویر درمان کردن
Cure, Heal, Remedy, Treat
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از دنبال کردن
تصویر دنبال کردن
Follow
دیکشنری فارسی به انگلیسی
маскировать , скрывать , прятать
دیکشنری فارسی به روسی
лечить , исцелять , исправлять
دیکشنری فارسی به روسی
tarnen, verbergen, verkleiden, verstecken
دیکشنری فارسی به آلمانی
маскувати , приховувати , ховати
دیکشنری فارسی به اوکراینی
лікувати , лікувати , лікувати
دیکشنری فارسی به اوکراینی
maskować, ukrywać, przebrać się
دیکشنری فارسی به لهستانی